نوشته شده توسط : سعید سمیرا

 

بی درد  وا نشد دلِ غفلت گرفته‌ام

قفلی که زنگ بست، شکستنْ کلیدِ اوست . . .

.

.

.

بزرگترین مزیت راستگویی اینه که نیازی نیست به یاد بیاری چی گفتی . . .

.

.

.

در نهایت، آنچه در ذهن ما خواهد ماند

حرفهای دشمنانمان نیست بلکه سکوت دوستانمان است . . .

(مارتین لوترکینگ)

.

.

.

صدای باران زیباترین ترانه خداست

که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند؛

نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم . . .

.

.

.

روزگاری بیدی را شکستند

به نامردی تبر بر ریشه اش بستند

ولی افسوس همانهایی شکستند

که رورزی زیر سایه اش می نشستند . . .

.

.

.

هر که گردد پاک طینت محرم دلها شود

هر که در خون صاف گردد قابل مینا شود

از دهان گل شنیدم بر سر بازار گفت

هر که با ناکس نشیند عاقبت رسوا شود . . .

.

.

.

بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود

پسته بی مغز چون لب واکند رسوا شود . . .

.

.

.

باد با چراغ خاموش کاری ندارد

اگر در سختی هستی , بدان که روشنی . . .

.

.

.

چقدر عاقلند آنهایی که در عشق احمق اند . . .

(ویکتور هوگو)

.

.

.

تو در مقام فتوت ، کم از درخت مباش ، که سنگ می خورد و بار بر زمین ریزد . . .

.

.

.

آنچه انسان را غرق می کند، در آب افتادن نیست

بلکه زیر آب ماندن است.

(کوییلو)

.

.

.

عشق هنگامی که شما را می پرورد

شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند . . .

(جبران خلیل جبران)

.

.

.

گاهی

درست در لحظه‌ی سقوط

فرصت پرواز هم هست

انتخاب با توست . . .

.

.

.

دهان و کیف پولت را با احتیاط باز کن،

زیرا بدین وسیله دست کم حیثیت و پرستیژت دست نخورده باقی خواهد ماند . . .

(جرج فون)

.

.

.

خوشی با خوبی فرق دارد، بخاطر خوبیها از خیلی خوشیها باید گذشت . . .


.

.

.

باید تلاش کنیم

میان بودن و نبودن مان تفاوتی باشد . . .

.

.

.

همیشه فکر می کردم پشت دیوارهای بلند

آدمهای بزرگ زندگی می کنند،

ولی حالا می دانم که بلندی دیوارها به خاطر

کوچکی آدمهاست . . .

.

.

.

جاده ی زندگی نباید صاف و مستقیم باشد ،

خوابمان می گیرد ، دست اندازها نعمتند . . .

.

.

.

پریدن، باور پرنده ای است که به پرواز می اندیشد وگرنه دلیل پرواز پر نیست . . .

.

.

.

مرد زندانی می خندید

شاید به زندانی بودن خویش ، شاید هم به آزاد بودن ما

راستی زندان کدام سوی میله هاست ؟

(چگوارا)

.

.

.

پروانه گاهی فراموش می کند که زمانی کرم بوده است

و کرم نمی داند که روزی به پروانه ای زیبا بدل خواهد شد  . . .

.

.

.

زندگی کن

حتی اگر بهترینهایت را از دست دادی.

چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر برایت میسازد . . .

.

.

.

بسان رود

که در نشیب دره

شاد و پرغرور می دود

رونده باش

امید هیچ معجزی

ز مرده نیست . . .

.

.

.

وقتی چلچله ها برایت آواز می خوانند فرصتی به کلاغ نده تا برایت قار قار کند . . .

.

.

.

آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند .

آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند .

آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند . . .

.

.

.

نیکبخت آن است که از حال دیگران پند گیرد

و بد بخت آنکه از حال او پند گیرند . . .

.

.

.

هر آدمی

بهایی دارد ، اگر به کسی بیش از حدش بها بدهی

مثل یک جنس بنجل می ماند روی دستت . . .

.

.

.

تویی که مرا در سقوط میبینی

تا به حال اندیشیده ای که شاید، تو خود وارونه ایستاده ای ؟

.

.

.

در دوستیهایمان

به جای اینکه دنبال تفاوتهایمان باشیم

بهتر است به دنبال شباهتهایمان بگردیم . . .

.

.

.

واقعیتهای کوچک زندگی:

برخی خرسها حمله ی شان را با یک در زدن مودبانه شروع می کنند . . .

.

.

.

هر کس مرتکب اشتباهی نشده، اکتشافی هم نکرده است . . .

.

.

.

فردا یک راز است برایش برنامه ریزی کن اما نگران نباش.

دیروز یک خاطره بود لطفاً حسرتش را نخور.

ولی امروز یک هدیه است. پس قدرش را بدان . . .

 



:: بازدید از این مطلب : 1591
|
امتیاز مطلب : 172
|
تعداد امتیازدهندگان : 47
|
مجموع امتیاز : 47
تاریخ انتشار : دو شنبه 24 خرداد 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سعید سمیرا

 

دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت

کِی شود پیش قدمهای تو اسفند شوم . . .

.

.

.

عجب دوره زمونه ای شده که به خاطر حفظ رفاقتت

باید خیلی از حرفارو توی دلت نگه داری

تا حداقل کسی رو داشته باشی که بهش بگی رفیق

مگه نه رفیق … !؟

.

.

.

این ساحل خسته را تو پیدا کردی

این موج نشسته را تو برپا کردی

من خامُش و خسته خفته بودم ای عشق

مرداب دل مرا تو دریا کردی . . .

.

.

.

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم

حالا یک بار از شهر می رویم …

یک بار از دیار …

یک بار از یاد…

یک بار از دل …

و یک بار از دست …

.

.

.

فرقـی نمـی کند

بگویم و بدانـی …!

یا …

نگویم و بدانـی..!

فاصله دورت نمی کند …!!!

در خوب ترین جای جهان جا داری …!

جایـی که دست هیچ کسی به تو نمـی رسد.:

دلــــــــــــــم…..!!!

.

.

.

باید ببینمت !

چرا که روی نوار قلبی ام

پیوسته نام تو بود

و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام

تو را تجویز کرده است . . .

.

.

.

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم

تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی

من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم . . .

.

.

.

هنوز هم دلم تنگ می شود

برای محض حرف زدنت

و برای تکیه کلامهایت

که نمی دانستی

فقط کلام تو نبود

من هم به آنها

تکیه داده بودم . . .

.

.

.

اولم خنده، ز بی‌دردی بود

آخرم، گریه ز بی‌درمانی . . .

.

.

.

در سایه دلشکستگی پیر شدم

غم خوردم و با غمت نمک گیر شدم

تا امدم اشنای قلبت باشم

گفتی که من از غریبه ها سیر شدم . . .

.

.

.

یک سمت تویی و عشق: مرگی ساده

یک سمت جهان به قتل من آماده!

می ترسم! مثل بچّه گنجشکی که

در دست دو بچّه ی شرور افتاده . . .

.

.

.

دیگر نه دلم شوق تماشا دارد

نه پنجره ای به سمت فردا دارد

تنهایی دیگری برو پیدا کن

این غار برای یک نفر جا دارد . . .

.

.

.

صرف فعل “دوست داشتن” بسیار سخت است:

گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست

حالش کاملاً اخباری ست

آینده اش هم شرطی . . .

.

.

.

غربت آن نیست که تنها باشی ، فارغ از فتنه ی فردا باشی

غربت آن است که چون قطره ی آب ، در پی دریا باشی

غربت آن است که مثل من و دل ، در میان همه کس یکه و تنها باشی . . .


.

.

.

گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم

وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند . . .

.

.

.

کسی هست شانه هایش را، به من قرض بدهد

تا یک دل سیر گریه کنم؟

بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی؟؟؟

.

.

.

بعضی ها به ظاهر وقتی اول وارد لیست دوستانت که میشوند

چیزی با خود نمیآورند

ولی وقتی میروند ، همه چیز آدم را با خودشان میبرند . . .

.

.

.

کاش میشد که دلم از عاشقی بو ببرد

یار آمده دل را به شکار چشم آهو ببرد

خسته ز دلم … بگو خریدار کجاست ؟

تا قلب مرا به شرط چاقو ببرد

.

.

.

هر چند که باشی عاشقی دل نگران ،

حس می کنم این را که شبی در باران ،

این بازی ِ « تا ابد کنارت هستم » ،

با سوت قطار می پذیرد پایان

.

.

.

انگشت مزن بر دلِ پر حوصله‎‌ی ما

بگذار که سربسته بماند، گِله‌ی ما . . .

.

.

.

سکوت و خلوت بغض شبانه

چه دلگیر است بی تو حجم خانه

تو رفتی و دلی دارم که هر دم

برای گـــریــــه می گیرد بهانه . . .

.

.

.

ما نه آنیم که در بازی تکراری این چرخ فلک

هر که از دیده مان رفت ز خاطر ببریم

یا که چون فصل خزان آمد وگل رفت به خواب

دل به عشق دگری داده ز آنجا برویم

وسعت دیده ما خاک قدمهای تو بود

خاک زیر قدمت را به دو دنیا بخریم  . . .

.

.

.

دل‌ من محکمه ایست

که به من می‌گوید:

همه را دوست بدار،

به همه خوبی‌ کن،

و اگر بد دیدی،

دل‌ به دریای محبت بزن و بخشش کن

.

.

.

کاش دستی بود و دستم میگرفت

انتقام از نفس پستم میگرفت . . .

.

.

.

امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را

وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود . . .

.

.

.

دیدار یار غایب،  دانی چه ذوق دارد؟

ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد . . .

.

.

.

بی درد  وا نشد دل غفلت گرفته‌ام

قفلی که زنگ بست، شکستن کلید اوست  . . .



:: بازدید از این مطلب : 1046
|
امتیاز مطلب : 148
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : دو شنبه 23 خرداد 1390 | نظرات ()